گنجینه

نرم افزار جامع سوالات کنکور زبان و ادبیات فارسی با پاسخ های تشریحی سال های 81 تا 94

گنجینه

نرم افزار جامع سوالات کنکور زبان و ادبیات فارسی با پاسخ های تشریحی سال های 81 تا 94

فعل و جمله های چند جزئی

فعل و جمله های چند جزئی


الف) فعل های ناگذر:



 این گروه از افعال  معنی آن ها با نهاد تمام می شود و جمله های دوجزئی ( نهاد + فعل )   می سازند .


 فعل هایی از مصادر زیر:


آسودن، ایستادن ، پوسیدن ، پریدن ، پلاسیدن ، پژمردن ، ترکیدن ، جنبیدن ، جوشیدن، چکیدن، خاریدن


 ، خروشیدن، خشکیدن ، خوابیدن ، خزیدن، درخشیدن ، دویدن ، رقصیدن، روییدن، شکفتن، غریدن، گریستن،


 لرزیدن ف لنگیدن، مردن ، نشستن ، ورزیدن، افتادن ، آمدن، رفتن، ماندن،برافتادن ، درگذشتن ، در غلتیدن 


، ورآمدن، ازکارافتادن، ازحال رفتن ، به دنیا آمدن و...



ب)فعل های گذرا به مفعول: 



مصادر:  چرخاندن، چشیدن، فهمیدن ، افکندن ، دریافتن ،پوشیدن ف خوردن ، شناختن ، کشتن ،


 نهفتن ، دیدن، نواختن،  بریدن ، دریدن، شکستن ، بستن، گشودن، سرودن، پرکردن، آفریدن، بخشودن( عفو وعنایت ) 


، داشتن، احساس کردن، بیان کردن، یافتن ، داشتن، ازدست دادن، از سر گرفتن، برافراختن، فراموش کردن، پوشیدن،


 شکافتن، افشاندن، فشردن، راندن،خریدن( این خانه را خریدم) هر چند که « خرید » می تواند مفعول ومتمّم بگیرد



 مانند : من کتاب را از کتاب فروشی خریدم . برافراشتن ، برانداختن، آب کشیدن و...



ج) فعل های گذرا به متمّم ( اگر فعل یا مصدری فقط به یکی از حروف اضافه ی اختصاصی نیاز داشت متمّم آن فعلی 


ودر جمله جزو اجزای اصلی محسوب  می شود) .فعل هایی  از مصادر زیر



اندیشیدن( به) ، رنجیدن ( از) ، گنجیدن( در) ، جنگیدن( با) ف ترسیدن( از) ، چسبیدن( به )


 ، رهیدن( از) ، شوریدن( بر) ، پرداختن( به ) ، برخوردن( با ) ، سرزدن(از) 


مانند: از او خطایی سرزد، سرزدن ( به ) مانند: او به من سر نمی زند ، گریختن ( از ) ،



 هراسیدن ( از) ، رستن ( از ) ، باز ایستادن ( از )، دل کندن ( از ) ، سر در آوردن (از ) 



، بالا رفتن () از ) ، دست کشیدن ( از ) ، پا گذاشتن ( بر) ، قراردادن ( بر) ، قراردادن ( بر)



د) فعل های گذرابه مسند :



است ، بود ، شد ،گشت ،گردید،( به شرطی که معنا پذیر نباشند ؛ یعنی معنای دیگری نداشته باشند


مثلأ در جمله ی زیر : پرستا رکنار بیمار بود که در آن چون فعل « است » به معنی « وجود داشتن » است


 معنا پذیر است وفعل اسنادی محسوب نمی شود ./نیست ، « ی» در آخر فعل  در معنای« است »، /  


    «به شمار می رود » در معنای «است »مانند: اندیشه ی عرفانی یکی از محکم ترین بنیان های ...ایرانی به شمار می رود . 


در غیر این صورت می تواند مفعول ومسند بگیرد./ فعل مجهول « خوانده می شود »در معنای« است » /


 فعل« ماند» اگر در معنای « شد » باشد مانند: او در شهر تنها ماند ( شد)   / « به نظر رسیدن » در معنی به نظر آمدن و« است »


 / فعل « نمودن» در معنی « است » مانند: افکارش درست می نماید ( به نظر می رسد یا است )  و  


     

  هر فعل گذرابه مفعول مسندی که مجهول شده باشد ، چرا که در افعال مجهول اصلأ جمله ی چهار جزئی نداریم  


مانند » ایرانیان حافظ را لسان الغیب        می نامند که مجهول آن می شود 


: حافظ لسان الغیب  نامیده می شود ( یعنی  حافط لسان الغیب است )


ه)افعال گذرا به مفعول ومتمّم: مصادر زیر



آلودن( را ، به ) ، بخشیدن ( را ، به ) ،چسباندن ( را ، به )، افزودن ( را ، به ) ، کاستن ( را، از) ،


 دزدیدن( را ، از ) ، شنیدن( را ، از ) ، گسلاندن ( را ، از )، مالیدن ( را ، به ) ، آمیختن( را ، با) 


، جداکردن ( را ، از ) ، آموختن در معنی یاد گرفتن  ( را ، از ) ، آموختن در معنی یاددادن  ( را ، به )


 ، سپردن ( را ، به) ، یاددادن( را ، به ) ،شناساندن () را ، به ) ، واداشتن ( را ، به ) ، ترجیح دادن ( را ، بر)


 ، دادن ( را ، به )، گرفتن ( را ، از ) گنجاندن ( را ، در) ، شنیدن ( را، از) ، پرسیدن ( را ، از ) ،


 آغشتن ( را،به)، افکندن( را ، در،به) مانند: ماهی را در دریا افکندم .یا  ماهی را به دریا افکندم .


 کوبیدن ( را ، به ) ، پس دادن ( را ، به ) ، راندن در معنی  دورکردن ( را ، از ) ، فروختن( را ، به ) 


،   ربودن ( را ، از) ، خریدن ( را ، از) ، نجات دادن ( را ، از) ، کاستن( را ، از ) ، دزدیدن ( را ، از )


 ،انداختن ( را ، در) ، چکاندن ( را ، در) ، گذاشتن( را ، در) ، فروکردن( را ، در) ، قراردادن( را ، در) ،


 جای دادن ( را ، در) و   هرفعل گذرا به مفعول یا گذرا به متمّم وقتی که با تکوازگذرا ساز« ان» دوباره گذرا شود


  مانند نمونه های زیر:             ترسید( گذرا به متمّم ) امّا ( ترساند گذرا به مفعول ومتمّم است )   

                                                                              

   خورد( گذرا به مفعول)  امّا (خوراند  گذرا به مفعول ومتمّم است )


و) افعال گذرابه مفعول ومسند :



مصادر: کردن ، به شمارآوردن ، دانستن ، نامیدن، خواندن ،گردانیدن ،پنداشتن ،به حساب آوردن ،یافتن 


، شمردن، (دیدن، شناختن ویافتن در معنی « پنداشتن» )گفتن،تصور کردن،( در نظر گرفتن در معنی « دانستن»)،


 ( یافتن در معنی « دانستن») ،انگاشتن ، )( نمودن در معنی « گردانیدن» ) 


مانند : دل هایمان را پاک نماییم .یا  مجلس شورای اسلانی این قانون را تصویب نهایی می نماید .گذاشتن 


مانند: او در را باز گذاشت؛ یعنی  در باز است  و واژه ی « باز» نقش مسندی دارد. ساختن در معنی « نمودن»


 مانند : مهدی اخوان ثالث اوج شعر خویش را نمایان ساخت.


ز) افعال گذرابه دو مفعول : 

این گروه افعال در اصل جمله های گذرا به مفعول ومتمّم هستند که در واقع متمّم این جمله ها به صورت مفعول در می آید 


ومفعول دوم نشانه ی مفعولی را ندارد .مانند : پوشاندن ، دادن ، زدن ، کشیدن .  

                                   

               پیامبرفقرا را لباس پوشاند ( در اصل : پیامبر لباس را به فقرا پوشاند 

)

یاد آوری :

1-  «بخشودن »همیشه جمله ی سه جزئی گذرا به مفعول می سازد مانند : خداوندا به حقّ پیامبر بزرگوارت ماراببخش( یعنی عفوکن)


2-   « بخشیدن» جمله ی چهارجزئی با مفعول ومتمّم می سازد مانند : خداوند عقل را به انسان بخشیده ا ست .


3-   همان طور که گفته شد جمله های مجهول یا سه جزئی اند یا دو جزئی  وجمله ی چهار جزئی با فعل مجهول نداریم


 چون دراین نوع جمله ها مفعول که یکی از اجزای اصلی جمله است حذف می شود 



.پس با توجه به  ارکان جمله یا این که با معلوم کردن جمله می توان ساختار جمله ی مجهول آن را تشخیص داد.


4-   هرجمله ای که فعل آن  با تکواژ گذرا ساز«ان» گذرا شود جمله ای چهار جزئی می باشد 


ونوع آن بستگی به این دارد که جمله ی سه جزئی آن به متمّم ، مفعول یا مسند گذرا بوده باشد .



5- « رسیدن» اگر به معنی منجر شدن باشد  حرف اضافه ی اختصاصی می گیرد  ودارای متمّم فعلی است


 درغیر این صورت متمّم آن قیدی است .

6-   البته همن طور که قبلأ یاداوری کردیم بعضی از فعل ها مانند « گفتن» ، « خریدن » و « به شمار آوردن »



 بستگی به نوع جمله ای دارند که درآن به کار می روند ؛ یعنی بعضی اوقات سه جزئی وبعضی اوقات چهار جزئی هستند .

 

واژه های کنکوری املا

   لئیم : فرومایه ، سفله  ،بخیل ،


نغمات : جمع نغمه

معمور: آباد( مأمور: گماشته)

غمز: سخن چینی ( غمّاز : سخن چین )

غضب: گرفتن چیزی به زور

غمزه : اشاره با ابرو از روی ناز


اهتزاز: بشارت ، شادکردن ، امروز به معنی به اهتزاز درآوردن


هزیمت : شکست


مهیّا : آماده


مواثیق : جمع میثاق ، عهد وپیمان


ثقبه : روزن، سوراخ


بذل : بخشیدن:، دادن


عجین : سرشته شده


حلیم( هلیم ) « نام خوراکی ( به هردوصورت درست است )






   اشباح: جمع شبح ، کالبدها

اشباه : جمع شبه ،شبیه

مضایقت : کوتاهی( مضیق : تنگنا)

رذایل : جمع رذیله ، پستی ها

فسخ : شکستن واز بین بردن معامله

توتیا : اکسید طبیعی وناخالص روی

قبوض: جمع قبض ، رسیدها

سفت: دوش ، کتف

اجرت المسمّی : اجاره بهایی که در احاره نامه ذکر شده

حضیض: نشیب ، پستی

مشاع : ملک مشترک بین دونفر

غاشیه : جامه ی نگارین زین اسب ،زین پوش

مفروز: جدا مرده ، بریده شده ،

حصر: تنگ گرفتن

زایل : برطرف شونده

ساحت : میدان ، فضا

احراز : به دست آوردن

قاصر:کوتاه

مترصّد : انتظاردارنده  ، چشم به راه

قبض: به دست آوردن

نفاذ : جاری شدن حکم وفرمان

غدر: حیله ( قدر: ارزش)

خبث: ناپاکی

قضا : سرنوشت ( غزا : جنگ)

صفوت: برگزیده 

مرضیّ :مورد رضایت ( مرزی : منسوب به مرز)

اوهام : گمان ها

تمتّع : بهره مندی

  لمحه: زمانی کوتاه 

تذکار: یا آوری، ذکر کردن

مخذول : خوار ، زبون شده

شائبه : عیب ، شک وگمان

محن: رنج ها

سلاست : روانی کلمات ، نرمی

سمساری :مستعمل فروشی

برهه : روزگار ، زمان دراز

ملتزمین : همراهان

تعلّم :یادگرفتن ( تألّم : دردمندی)

حرز : دعایی که روی کاغذ بنویسند ،بازوبند

ذمّ : نکوهش( ضم ، فراهم آوردن ، مصوت ُ

وزر:گناه ، بزه

نامرضیّ : ناپسند

غرابت : شگفتی، نا آشنایی

عار: ننگ ، رسوایی

رسا: بلند ، رسنده ( رثا : گریستن بر مرده )

تهذیب : پاکیزه کردن اخلاق،خالص کردن

اوان : آغاز، ابتدا

غرض: قصد شخصی به زیان دیگری ، دشمنی

حلال : جایز، روا ( هلال : ماه نو)

مباهات : فخر کردن ، نازیدن (مباح، جایز ، روا )   

حمیِت : مردانگی)

ضجّه : بانگ وفریاد، شیون

ثقات : اشخاص مورد اعتماد جمع ثقه

سوانح : جمع سانحه

حطام : مال دنیا ، ریزه وشکسته ی چیزی

تضرّع : التماس

  قیه : جیغ 

غاشیه : هولناک     در معنی قیامت  هم هست

صیفی : محصولات تابستنی

تفرّس :دانستن چیزی با علامت ونشانه

صلبی: علامت مذهبی مسیحیان

مسلوب الاراده : بی اختیار

زوال : نیستی ، نابودی

مصلوب :به صلیب کشیده شده

یغور: ستبر وعظیم  الجثه  این لغت در اصل به معنی خمیر ور آمده است

زایل شدن : برطرف شد ن ، ازبین رفتن

غرس: کاشتن درخت ونهال

مستظرفه: زیبا ،ظریف

مغلوب: شکست خورده

طور : نام کوهی است در شبه جزیره سینا

نامرئی : نادیدنی

تور: پارچه ای مشبّک برای صید ماهی

اضغاث : پریشان( اضغاث احلام : خواب های  پریشان

سطوت : غلبه ، وقار

براع : برتری( برائت : بیزاری ، پاکی )

هرس کردن : پیراستن درخت ا زشاخ وبرگ

لهجه : نحوه ی تکلّم

استنباط: دریافت معنی ومفهوم

پرتغال : نام کشوری( پرتقال : میوه )

نزل : غذایی که نزد مهمان می گذارند

نصب : گماشتن ( نسَب: تبار، خویشاوندی

طمأنینه : آرامش

بثّ : آشکا کردن ، بیان کردن

وجاهت: زیبایی

   متقاعد : پذیرنده ، مجاب شده

زغن : نوعی پرنده   ( ذقن: چانه)

ذائقه:چشایی

اهمال : سستی ( احمال : به دوش کشید)

هبوط: فرود آمدن

محصور:دارای حصار، محاصره شده

شعوذه : شعبده

اهرام: هرم ها0 ( اَحرام: حرم ها )

جحنحه : گناه ، بزه

اِحرام :قصد حج کردن

تحجّر : مثل سنگ سخت شدن

اِلقا : تفهیم کردن ( الغا : لغوکردن)

ارغند : قهر آلود وخشمگین

رذیلت: پستی ، بدی

طوع: فرمان بردن ، اطاعت کردن

بیغوله : خرابه ، ویرانه

استراق سمع : دزدیده گوش دادن

هاضمه : دستگاه گوارش

زنّار:کمربند مسیحیان

صوری: ظاهری0 سوری : اهل سورریه )

سفاهت : بی خردی ،نادانی، ککم عقلی

طراز: رتبه مرتبه ( تراز: تعادل ، متعادل )

غیظ: خشم ،غضب

ثقبه : سوراخ

ثواب : اجر وپاداش ( صواب: درست)

قرق: بستن مکان یا راهی

نوخاسته: تازه برخاسته، نوجوان

خواستن : طلب کردن

   حازم : هوشیار

خطوات : جچمع خطوه به معنی گام ها

زمخت : زبر وخشن ( ضخیم : ستبر

قلاع: قلعه ها

مشحون : انباشته  پر

عبوس: اخمو

سرسام :نوعی بیماری ، هذیان

اعانت : یاری

سوفار: دهانه ی تیر

اصناف : گروه ها

مظاهرت : پشتیبانی، هم پشتی

غوّاص :فرورونده درآب دریا

وهله : اوّل امری- دفعه ،بار

حمیّت : غیرت ، تعصّب ، مردانگی

خواف:نام یکی از بخش های تربت حیدریه

لواحق : پیوست ها ، ضمایم

لهو:بازی ،سرگرمی

طیسان:ردای قاضیان

صیانت: نگهداری

متبوع : مورد پیروی ( مطبوع( دل خواه)

حظ : بهره

صولت: هیبت ، غلبه

فراست: هوشمندی

محراب : پیشگاه مجلس

غازه :گلگونه ، سرخاب

بق کرده : گرفته ، اخمو

مهلکه : محل هلاکت

ضالّه :گمراه

   سورت : تندی ،؛ شدّت اثر، تیزی

صورت: ظاهر هرچیز ،شکل ، متضاد باطن

انطباع : نگارش، نگاشه شدن 

انطباعات : اداره ی نگارش

زجر: شکنجه ، آزار، اذیّت

صفّه : ایوان

ضجرت : تنگ دلی

وقاحت : بی شرمی

سماط: سفره

طارمی : نرده ی چوبی

هیمه : هیزم

قدغن :\ ممنوع

هرّا : آواز مهیب، صدا وغوغا

محظور: ممنوع ، ناروا ، رودربایستی

نزهتگه : تفرّجگاه

اضلال: گمراه ساختن ، بیراه کردن ،

هتّاکی :آبروریزی

اذلال: خوار پنداشتن

مضغ: جویدن ، اسیا کردن غذادر زیر دندان

اشاعه : ترویج ،رواج دادن

موحش: ترسناک

نافذ : گیرا ، تأثیر گذار

رجحان : برتری

تناول : خوردن

انحطاط : پست شدن

رحیل : کوچ،سفر

دهشت : حیرت ،سرگشتگی

ضبط: مصادره  ، نگه داشن

   حرم: اندرون سرا ( هرم : حرارت آتش)

معونت : یاری( مئونت: هزینه ی زندگی)

قرابت : نزدیکی( غرابت : پیچیدگی)

ذلّت : خواری( زلّت : خطا ولغزش) 

خواستن : طلب کردن ( خاستن : بلند شدن)

تعویذ: حرز، بازوبند( تعویض: جابه جای نفرات

اصرار : پافشاری( اسرار: رازها)

زکّی : پاک   ذکّی: باهوش)

حزم: دوراندیشی( هضم : تحلیل غذا)

فسحت : گشادگی( فصاحت ک زبان آوری)

سیف: شمشیر( صیف : تابستان)

ثنا : ستایش( سنا: روشنایی)

فصاحت : زبان آوری( فساحت :گشادگی)

مستغل : زمین مورد اجاره

عمارت : ساختمان ( امارت : فرمان روایی)

عرش: سقف  ( اَرَش: مقیاس اندازه گیری)  اندازه ی آرنج تا نوک انگشتان دست

مستور: پوشیده ( مسطور: نوشته شده )

ضلال: گمراهی  ( زلال: پاک)

نترت: سستی( فطرت ک سرشت)

عیّار: راهزن  ( ایار : از ماه های رومی)

اثاث : اسباب0 اساس: پایه)

صرّه :کیسه

الم:رنج(  عَلم : پرچم ، بیرق)

سهو: فراموشی

عاجل: شتابنده ( اجل: آخرت)

سخره : ریشخخند ، تمسخر( صخره : سنگ بزرگ سخت)

امل :آرزو( عمل :  انجام دادن کار)*


   حوضه: زمینی که روردی بدان ریزد

حوزه : ناحیه

ثمن: بها ( سمن: گل سه برگ)

مطاع : فرمان روا ( متاع : کالا)

ثفت: دوش ، کتف

ازل: زمان بی آغاز( عزل: برکنارکردن)

جزر : پایین رفتن آب دریا ( جذرک ریشه  ی عدد)

انتصاب: گماشتن  ( انتساب : نامیدن)

آجل :آینده ( عاجل : زمان حال )

منصوب : گماشته ( منسوب: نامیده شده )

تعمّل : پرداختن به کاری

تأمّل : درنگ کردن ، اندیشیدن

ثمین : گران بها ( سمین :فربه ، چاق)

القا : یاددادن ( الغا: باطل کردن)

ازا : برابر

ضیاع : زمین زراعتی0 (ضیاء:روشنایی)

تهدید: ترساندن0( تحدید:محدود کردن)

خوان: سفره ( خان : از القاب بزرگان)

بحر: دریا ( بهر: قسمت)

هله :آگاه باش (حلّه : جامه ی نو)

باعت : برتری ( برائت : بیزاری ، دوری جستن از گناه

غزا : جنگ  ( قضا ک سرنوشت)

غریب : نا آشنا ( قریب: نزدیک)

تسویه : برابر کردن( تصفیه : پاک کردن)

رقم : نوشته ( رغم: برخلاف میل )

مضموم : پیوسته ( مذوم: نکوهش شده )

نواهی: چیزهایی که درشرع ممنوع است

نواحی: ناحیه ها،کرانه ها

   طنین: صدا کردن

مواخذه: بازخواست

فایق: برگزیده

سطوت: وقار

سرسام : هذیان

موانست: دمسازی

بحبوحه: میان، وسط

مآثر:کارهای پسندیده ( معاصر: هم عصر)

ایجاز: کوتاه سخن گفتن

امتعه : کالا

تصاعدی:بالا رونده

موعوب: ترسیده

رأفت : مهربانی

تأنّی: درنگ کردن ، تأمّل کردن

عتاب: خشم گرفتن

مشعوف: شادمان

شئون :کگارهای بزرگ

معاصی: گناهان

ملجأ: پناهگاه

معذّب : شکنجه شده

 مناعت :بلند نظربودن

اعانه: صدقه

دنائت : پستی

لئامت : پستی

وقیعت : سرزنش

افئده : دل ها

عاصی: گناهکار

خدعه : نیرنگ ، فریب ، مکر

   باسق: بلند

سطوت:مهابت،وقار،غلبه

بطالت:تنبلی ،کاهلی

صفوت:برگزیده و خالص

تذور:قرقاول

رعشه:لرزش

نکهت:بوی خوش

طیلسان:ردا

حضیض:مترادف پستی، زبونی و خواری

غماز:افشا کننده،آشکار کننده

تهجّد:شب زنده داری، شب بیداری

مضیق :تنگنا،کار سخت ودشوار

مهجور:دور افتاده

مغاک:گودال

دهشت:سرگشتگی،حیرت

اعور:یک چشم

مصابیح:چراغ ها،جمع مصباح

باسق:بلند

التهاب:برافروختگی ،زبانه کشیدن،اضطراب

جمّاز:تندرو

مخذول:خوار ،زبون گردیده

ارّابه : گردونه  به صورت عرّابه هم صحیح است

خطوه:گام ،قدم

مضیق : تنگنا  ، کار سخت ودشوار

خوالیگر:آشپز،طبّاخ

مغاک: گودال

دراعه:جبه،بالاپوش

محاورات : گفت وگوها

   انتزاعی: غیر مادّی

قلیه: غذایی که از گوشت سازند

غزو: جنگ

مهیب: ترسناک،زشت

عصاره: چکیده

محزون: غمگین

لایزال : پایدار

طرّه :دسته موی پیشانی

حلاو : شیرینی

سیاق: اسلوب

حقّه : قوطی

وهله :مرتبه

صعب: دشوار، سحت

وسایط: ابزارها ، وسیله ها

حبر: مرکّب

تأثّر: اندهگین شدن

محظوظ: بهره ور

غرامت: تاوان

مزبور : یاد شده

مَعین: گوارا

استیصال : ناچاری،درماندگی

مرثیه: سوگ نامه

راهب:روحانی مسیحی

الحان : آوازها

مذکور: یادشده ، ذکرشده

عاکف: گوشه نشین

غمزه: کرشمه ، عشوه، راه رفتن از روی ناز

طیب : بوی خوش

 

تکواژ ونکاتی در باره ی آن

تکواژ ونکاتی در باره ی آن


  • ـ تکواژ به عنوان عنصر ساختمانی کلمه ، کوچک ترین واحد ( سازه ) معنی دار زبان است که قابل تجزیه به واحد های معنادار کوچک تر نباشد
  • .یا کوچک ترین واحد معنادار یا معناساز زبان که نتوان آن را به واحدهای معنا دار دیگری تجزیه نمود.


ـ تکواژ ممکن است از یک یا چند « واج » ساخته شده باشد ؛


 مثال : کتابی «کتاب» (چند واجی) + «ی» (یک واجی)



ـ بعضی تکواژها تجلّی آوایی ندارند که به آن ها تکواژ صفر می گویند ؛


 علی رفت : علی + رفت + Ø ( شناسه ی سوم شخص مفرد ماضی )



ـ تکواژ صفر را با علامت ( 0 ) هم نشان می دهند : تکالیف + را + بـ + نویس + 0


ـ تعداد تکواژها در زبان ، بر خلاف واج ، نامحدود است و این یکی از تفاوت های واج و تکواژ است .

انواع تکواژ : آزاد ، وابسته


۱- تکواژ آزاد : تکواژی است که می تواند بی همراهی تکواژی دیگر در جمله ظاهر شود و معنای مستقلی داشته باشد و بر دو نوع است : 


الف ) قاموسی ،                ب) دستوری


آزاد قاموسی :۱- تکواژی که ممکن است به تنهایی به صورت واژه ی ساده به کار رود


یا پایه ی واژه را در واژه های فعل یا غیر فعل تشکیل دهد 

(تکواژی که معنی مستقل دارد و در فرهنگ لغت برای آن معنی مشخص میتوان یافت) مثل: ابر- زمین- کتاب- چشم ،


ساز ، آ ( در « می آیم » )


۲- تکواژهای واژگانی فهرستی باز را تشکیل می دهند ، زیرا امکان کاستن یا افزودن آن ها وجود دارد .



۳- انواع : پایه ی فعل ، اسم ، صفت ، قید .


آزاد دستوری : ۱- تکواژهایی که به صورت واژه به کار می روند امّا تعداد آن ها محدود و مشخّص است و


 معنی ، نقش یا رابطه ی دستوری خاصّی را نشان می دهندیا تکواژهایی که معنی مستقل ندارند


 اما در ساخت دستوری جمله به صورت مستقل به کار می روند. مثل: از- به- در- با- را- برای- و ...



۲- انواع :



۱- ضمایر ( من ، تو ، او، ما ، شما ، آن ها ، خود ، ... )


۲- حروف اضافه ( از ، به ، برای ، جز ، با ، بر ، بی ، ... )


۳- حروف ربط ( و ، ولی ، امّا ، یا ، که ، زیرا ، ... )


۴- حروف ندا ( ای ، یا ، ایا ، ا ،... ) .


۵- نقش نمای اضافه ( ــِــ )


نکته :معمولاً تکواژها کمتر از دو واج نیستند امّا تکواژهایی هستند که هم یک واج ،هم یک تکواژ و هم یک واژه اند :


۱- نقش نمای اضافه و وصفی: هوایِ بهار ، هوایِ بهاری


۲- حرف هم پایه ساز و هرگاه به صورت ـُـ تلفّظ شود: کتابُ دفتر


۳- نقش نمای منادای ا: احمدا


۴- فعل پی بستی ی : چطوری؟



۲- تکواژ وابسته :


 1- تکواژی است که نمی تواند به تنهایی در جمله ظاهر شود بلکه حتماً باید به یک اچند تکواژ دیگر بپیوندد


یا تکواژهایی که که واژه ی تازه ای نمی سازند بلکه واژه را برای قرار گرفتن در جمله آماده می کنند (حالت واژه را تغییر می دهند.)

و

 

بر دو نوع است : ۱- اشتقاقی ،                              ۲- تصریفی



وند اشتقاقی:


۱- تکواژ هایی که تنها به عنوان پیشوند یا پسوند یا میان وند به همراه پایه ی واژگانی فعل یا غیر فعل به کار می روند و از این راه ،


 معمولاً ، واژه ی جدیدی پدید می آورند ؛ مثل « مند » در « سالمند » که معنای سال را عوض کرده است . 


۲- تعداد این تکواژ ها زیاد است بنابراین بهتر است 


وند های تصریفی رابشناسیم و هر وندی که تصریفی نبود آن را اشتقاقی به شمار آوریم .



- انواع :


۱- مقوله ساز : مرد + انه : مردانه (که نوع کلمه را تغییر می دهد و بشتر پسوندند.)


۲- واژه ساز : گندم + زار: گندم زار


پیشوندها: وندی است که پیش از تکواژ پایه می آید.  مانند


با :  باسواد، باعلاقه، باهنر، باادب، باشعور، 


بی:  بی نام، بی شرم، بی ادب، بی تربیت، بی باک، بی تاب، بی پایاب، بی پروا، بیدل، بیراهه، بی اندازه، بی حساب،


 بیکاره، بی پایان، بی چیز،               بی چاره، بی همتا، بی هوش  


نا:  نادان، ناتوان، ناخواست، ناخوانا، ناخوش، ناخودآگاه، ناداشت، نادرست، نادیده، نارسا، ناروا، ناساز، ناسزا، ناشایست، ناهموار، ناهنجار، نایاب  

 

ب : بنیرو، بهوش، بخرد، بنام 


باز:  بازخورد، بازداشت، بازداشتگاه، بازیافت، بازگو، بازمانده، بازنشسته،  


هم: همرنگ، همنام، همراه، همدوش، هماهنگ، همسایه، هم نبرد 


بر: برداشت، برخوان، برآیند، برافتاد، برآمد، برانداخت، برانداز، برآورد، برجسته، برچیده، برخورد، بررسی، برگشته، برگردان، برگزار،


 برگزیده، برگشته، برمالیدن، برنشین، برنشاند، برکشیده، برانگیخته، 

  

فرا: فراخوان، فراگیر، فراده، فرایند، فراخور، فراروی 


وا: واکنش، واگذار، واگویه، واخواست، وابسته، واپسین، واچیده، واخورده، وادار، واگیر، وارسته، وارسی، وارهیده، واریخته، واریزکردن،


 وازدن، واگرا، وامانده، وانمود،


ور: ورانداز، وررفت، ورمالیده، ورشکست

 

در: دررفتن، درخواست، در خورد، درمانده، درگذشته، درگیر، درگرفتن، دریافت 


فرو: فروخورده، فرو مانده،  


پیشوندهای موجود در زبان فارسی امروز با توجه به نوع واژه هایی که به آن ها می پیوندند، به شرح زیر قابل ذکر هستند



الف) پیشوندهایی که درآغاز اسم جای می گیرند و صفت می سازند:  


1- با» باادب           2- «بی» ← بی ادب       3- «ﺒ » بجا، بخرد، بنام (مشهور)


4- نا» ناسپاس        5- «هم» هم کار


ب) پیشوندهایی که به اول فعل می پیوندند و صفت می سازند


1- نا» ناتوان          2-  «ﻨ» نشکن (لیوان ِ نشکن)، نسوز (پارچه ی نسوز)، نچسب (ظرف نچسب)


پ) پیشوندهایی که در آغاز فعل قرار می گیرند. این پیشوندها گاه معنای فعل را تغییر می دهند و 


گاه نیز هیچ معنای تازه ای به آن نمی افزایند. از این پیشوندها می توان به «در» (در رفت)، «بر» (برشمرد)،


 «فرا» (فرا رسید)، «فرو» (فرو غلتید) و «وا» (وارفت) اشاره کرد.     

 

   میان وندها:


میان وندها تکواژهایی هستند که بین دو اسم یا بن فعل  می آیند و  واژه ی جدید (واژه ی مشتق - مرکب) می سازند.  مانند


ا: تکاپو، برابر، پشتاپشت، دورادور، سراسر، دمادم، گرداگرد، کشاکش، گوشاگوش، دوشادوش، ریشاریش، 


گوناگون، پیشاپیش، پایاپای، نوشانوش، دستادست، رویاروی، سراپا، بناگوش، سراشیب، سرازیر، لبالب، پیاپی،


 مالامال، تنگاتنگ،کمابیش، رنگارنگ


و: نام و ننگ، گرم و سرد، نام و نشان، تاج و تخت، خرید و فروش، گیرودار، شستشو، زیرو رو، رفت و روب، 


آمد و شد، خواب و خور، تک و پو ، تک و تاز، کم و بیش، مرگ و میر، پیچ و تاب، کسب و کار، کشت و کشتار،


 جست و جو، پرس و جو، داد و ستد، خرید و فروش، زد و خورد، زد و بند، نشست و برخاست، گفت و گو،


 پخت و پز، دید و بازدید، گیر و دار، رفت و آمد، گفت و شنید


تا: سرتاسر، گوش تاگوش 


به: سربه زیر، گوش به زنگ، گوش به فرمان، دست به عصا، سربه سر، دم به دم، دم به ساعت


، سر به هوا، دست به دست، قدم به قدم، شانه به سر،  قلم به دست، رنگ به رنگ، رو به رو، 


سر به سر، خود به خود، نو به نو، شانه به شانه


-ِ : تختِ خواب، رختِ خواب، شرحِ حال، تخمِ مرغ 



نَ: خدانشناس، درس نخوان، زبان نفهم، قدر نشناس 


-َش: دانش پژوه، دانش آموز، دانش جو، دانش سرا، دانش دوشت، کوشش پذیر 


وا:  جورواجور، دلواپس، رنگ وارنگ 


در: پی در پی، پیچ در پیچ 



  پسوندها: وندی است که پس از تکواژ پایه می آید.  مانند


 

  ا: بینا، خوانا، دانا، جویا، رسا، روا، شنوا، گویا، نیوشا و .

..

 -

 -ِش: کوشش، جوشش، روش، کنش، جهش، خورش، سایش، سرایش، نمایش، گشایش، رهایش، ستایش و ...»
 

 مند: هنرمند، کارمند، دانشمند، ارجمند، آرزومند، نیازمند  


 

 ور : هنرور، سرور، بارور، دادور و ... 


 

 گاه : خوابگاه، درگاه، بارگاه، جایگاه، دانشگاه، سحرگاه، گرمگاه، پایگاه، و ... 


 -

 -ِستان: مکان و زمتن در بوستان، گلستان، دبیرستان، خارستان، گورستان و ...


سار: نگونسار، گاوسار، کوهسار، چاه سار، شرمسار و... 


 

 فام: سرخ فام، گلفام، آینه فام و ....


وش: بنده وش، پری وش] مهروش، گل وش و...


بار: رودبار، جویبار، دریابار، زنگبار و



بان: پاسبان، نگهبان، زندان بان، باغیان و ...


دان: آتشدان، نمکدان، گلدان، گلابدان، سرمه دان و ... 


 

 گر:  کوزه گر، آهنگر، مسگر، زرگر، توانگر، کارگر، رُفتگر و .... 


 

 گار:  آموزگار، کردگار، روزگار، آمرزگار، آفریدگار و ...


ی مصدری: آلودگی، مردانگی، سرخوردگی، افسردگی، گم گشتگی، پیوستگی، وابستگی و ... 


 

 ی لیاقت: خوردنی، نوشیدنی، گفتنی، رفتنی، دیدنی، پوشیدنی و ...


ه/هه:   افسرده، دل مرده، خورده، برده، شسته، خوابیده، رفته، خوانده، شنیده و ...


ه/هه:  دندانه، چشمه، زبانه، لبه، گردنه، پشته، حلقه، ساقه، انگشته، ناخنه، سرخه، چلّه، روزه، زرده، گیره و... 


-

-َک: دخترک، طفلک، مردک،عروسک، زردک، سرخک، سفیدک و ... 


 

 چی: پستچی، گاری چی، قلم چی، تلفن چی و


 لاخ: سنگلاخ، دیولاخ  


 

 دیس: طاقدیس، ناودیس، مهدیس، گلدیس، تندیس و ...


ان زمان:  بامدادان، سحرگاهان، شبانگاهان، بهاران، پاییزان، روزان، شبان، شبانگاه، شبگیران، سپیده دمان و ...


ان »مکان: آبگیران، سپاهان، کندوان، گیلان و ...


ان شباهت : کوهان، یوسفان (یوسفان از مکر اخوان در چهند.) و 

...

 

 ان صفت فاعلی: روان، دوان، پرسان، شتابان، جویان و ...


انه : شاهانه، مردانه، زنانه، جاودانه، سرانه، دلبرانه و ...


انی: ظلمانی، جسمانی، روحانی و ...


گان: بازرگان، مهرگان، آبانگان و ... 


 

 گانه: جداگانه، دوگانه، یگانه، سه گانه، چهارگانه و ....


اومند:  تنومند، برومند 


 

 ینه: پیشینه، پسینه، زرینه، سیمینه، چوبینه و ... 


 

 گین: آبگین، نقره گین، زرگین، میانگین، اندوه گین، غمگین و .

..

 

 ناک: غمناک، نمناک، سهمناک، ترسناک، وحشت ناک، دهشت ناک و ..

.

 

  چه: دفترچه، کتابچه، خوانچه، دریچه، سراچه، باغچه و ...  


 

 ار: گرفتار، خواستار، نمودار، دیدار، شنیدار، پرستار و 

...

 -

 -ور: مزدور، گنجور، رنجور و ... 


 

 وار: خروار، بزرگوار، سزاوار، ره وار، امیدوار، مردوار، خانوار، شتروار و... 


 

 واره: گوشواره، مشت واره، جشن واره و .... 


 

 گون: گلگون، سرخگون، زردگون، شبگون، روزگون، سیاهگون و 

...

گونه : گلگونه، زشتگونه و ... 


 

 وند : مفهوم شباهت در خداوند، فولادوند


 وند:  در آخر اسم مکان دماوند، نهاوند


        تکواژهای وابسته را از دو دیدگاه می توان بخش بندی کرد:


 1 - از نظر ساخت واژه               2-  از نظر ترتیب جای گرفتن در ساختمان واژه 



تقسیم بندی تکواژهای وابسته از نظر ساخت واژه



1-   تکواژهای اشتقاقی: برای ساختن و افزایش واژه های تازه ی زبان به کار می روند


 و در زبان فارسی شمار آن ها بیشتر از تکواژهای تصریفی است. 


          زبان شناسان این بخش راساخت واژه ی اشتقاقی می خوانند


 

 تکواژهای اشتقاقی بر دو نوع هستند



الف) واژه ساز: آن است که واژه ی جدیدی می سازد امّا مقوله ی دستوری آن را تغییر نمی دهد. مانند


  

 «-ِ ستان»: گل (اسم)، گلستان )(اسم)


«بان»: باغ (اسم)، باغبان )(اسم


«

«نا»: معلوم (صفت)، نامعلوم ((صفت



ب) اسم ساز، صفت ساز و قیدساز(مقوله ساز


 

 آن است که علاوه بر ساختن واژه ی جدید، مقوله ی دستوری آن را نیز تغییر می دهد. مانند:


«

«مند»: کار (اسم)، کارمند )(صفت


«

«گین»: اندوه (اسم)، اندوهگین )(صفت(


«با»: معرفت (اسم)، بامعرفت ((صفت



چند نکته درباره ی شمارش تکواژ و واژه



1- تکواژهای آزاد قاموسی هم تکواژ هستند و هم واژه به شمار می آیند


2-  تکواژهای آزاد دستوری، یک تکواژ و یک واژه هستند.  


3-  واژه های «بدونِ»، « بهرِ» و«برای ِ» ً یک تکواژ و یک واژه است.


 زیرا کسره جزیی از این کلمه است از همین رو نه تکواژ جداگانه ای به شمار می آید و نه واژه ی جداگانه ای:


برای ِ من:     تکواژ : برای ِ + من

                                                                                                                                                                                                                                       واژه : برای ِ + من 


4-  واج های میانجی (ی، ک، گ، ج، همزه، و)، تکواژ به شمار نمی آیند:



همه ی صامت های میانحی را می توان در واژه ی« یوگاج کده» جمع کرد وبه یاد سپرد 



.«ی» در دانایان» ( دانا+ی+ ان) ،  « و» در « ابروان » ( ابرو + و+ ان)  ، «گ» در « تشنگی» ( تشنه+ گ+ی) 



، « ا» در « خانه ای» ( خانه+ ا+ ی) ، «ج» در « طلاجات» ( طلا+ ج+ ات)  ، « ک» در « نیاکان» ( نیا + ک+ ان) ،



 «د» در « بدان، بدین، بدو» ( به =آن ، به + این ، به+ او )  ، « ه» به ضمایر متصل « م-ت-ش » ( بهم بهت بهش)



 . نکته1- : واج« ن» در کلمه ی « نازنین » صامت میانجی است گرچه در بین دو مصوت قرار نگرفته است .



   هر چند در محاوره « ها» نیز به عنوان صامت میانجی  قرار می گیرد .( باهاش رفتم )



2-  تکواژهای آزاد دستوری، یک تکواژ و یک واژه هستند



4-  واج های میانجی (ی، ک، گ، ج، همزه، و)، تکواژ به شمار نمی آیند:



همه ی صامت های میانحی را می توان در واژه ی« یوگاج کده» جمع کرد وبه یاد سپرد



 .«ی» در دانایان» ( دانا+ی+ ان) ،  « و» در « ابروان » ( ابرو + و+ ان)  ، «گ» در « تشنگی» ( تشنه+ گ+ی)

 


، « ا» در « خانه ای» ( خانه+ ا+ ی) ، «ج» در « طلاجات» ( طلا+ ج+ ات)  ، « ک» در « نیاکان» ( نیا + ک+ ان) ، 



«د» در « بدان، بدین، بدو» ( به =آن ، به + این ، به+ او )  ، « ه» به ضمایر متصل « م-ت-ش » ( بهم بهت بهش)



. نکته1- : واج« ن» در کلمه ی « نازنین » صامت میانجی است گرچه در بین دو مصوت قرار نگرفته است . 


  هر چند در محاوره « ها» نیز به عنوان صامت میانجی  قرار می گیرد .( باهاش رفتم )



نکته 2- :همه ی صامت های میانجی مشمول فرایند واجی« افزایش » هستند.



* لازم بـه یادآوری است کـه در کلماتی چـون ملکوتیان، سپاهیـان، فـرهنگیان،



 دانشگاهیان، عامیانه  و نظایـر آن ها، «ی» میانجی در نوشتار ظاهر نمی شود،

 


بنابراین «ی» موجود در ساختار ِ نوشتاری ِ این واژه ها، نه «ی» میانجی بلکه یک تکواژ وابسته ی اشتقاقی است:



دانشگاهیان: تکواژ : دان + -ِ ش + گاه + ی + ان  

  

                                    

 - از میان انواع «ی» ، فقط «ی» اسنادی هم تکواژ و هم واژه به شمار می آید،



 در حالی که انواع دیگر «ی» فقط تکواژ محسوب می شوند.




پرکاربردترین انواع «ی» در زبان فارسی امروز عبارتند از:



1-: « ی» نکره: دفتری خریدم.  

             

 تکواژ :دفتر + ی/                               واژه : دفتری        

 

2- «ی» صفت نسبی (اسم + ی): ارغوانی.  


        تکواژ : ارغوان + ی/ واژه : ارغوانی


3- «ی» صفت لیاقت (مصدر + ی): دیدنی.   


    تکواژ : دید + -َ ن + ی/ واژه : دیدنی


4- «ی» مصدری (صفت، ضمیر یا اسم + ی


.  تکواژ : خوب + ی/ واژه:       خوبی 



  بن ماضی + ی): کاستی.         


    تکواژ : کاست + ی/ واژه : کاستی 


5- «ی» شناسه ی دوم شخص مفرد افعال: گفتی.         تکواژ : گفت + ی/ واژه : گفتی 


6- «ی» اسنادی که به جای فعل «هستی» می باشد:


 (تو)معلّمی. (= معلّم هستی             

 

 

تکواژ : معلّم + ی / واژه : معلّم + ی                                

  

 

*نکته: علاوه بر «ی» اسنادی، «-َ م»، «یم»، «ید» و «-َ ند» که به ترتیب به جای فعل های



 «هستم»، «هستیم»، «هستید» و «هستند» می باشند نیز به تنهایی یک واژه به شمار می آیند:



خوبم (= خوب هستم.): تکواژ : خوب + -َ م/ واژه : بخوب + -َ م 



  در فعل هایـی کـه شناسـه ظاهـر نمی شود، شناسه ی محـذوف با علامت تهی (Ø) نشان داده می شـود



 و در شمارش تکواژها، علامت تهی نیـز یک تکواژ به شمار می آیـد.


 فعل هایی که دارای تکواژ تهی هستند، عبارتند از:



-سوم شخص مفرد همه ی فعل های ماضی به جز ماضی التزامی



رفته بود: تکواژ : رفت + ه + بود + Ø / واژه : رفته بود 



نکته: سوم شخص مفرد ماضی مستمر دارای دو تکواژ تهی است



داشت می رفت: تکواژ : داشت + Ø + می + رفت + Ø / واژه : داشت می رفت 



 فعل های مضارع «است» و «نیست



است: تکواژ : است + Ø / واژه : است    .............. نیست: تکواژ: نی + استØ+          واژه: نیست 



 دوم شخص مفرد افعال امر و نهی



برو: تکواژ :  ب + رو+ Ø + واژه :  برو...................  بخوان: تکواژ: ب + خوان Ø+ / واژه: بخوان 



نترس: تکواژ : ن + ترس Ø+ واژه:  نترس..................... نخوان: تکواژ: ن + خوان+Ø / واژه: نخوان

 


نکته: افعالی که با تکواژ «ان» گذرا می شوند، اگر به صورت امر یا نهی به کار روند، دارای سه تکواژ خواهند بود:


بترسان: تکواژ : ب + ترسان Ø + واژه :  بترسان....... بخوابان: تکواژ: ب + خوابان+ Ø+ واژه: بخوابان


*نکته: در فعل های آینـده تکواژ تهـی کاربـرد ندارد. زیـرا در ایـن فعل ها شناسـه به فعل کمکی (خواه) افزوده می شود:


خواهد رفت: تکواژ : خواه + -َ د + رفت/ واژه : خواهد رفت



-   افعال ماضی بعید، ماضی نقلی، ماضی التزامی، ماضی مستمر، مضارع مستمر، آینده و مجهول



 که دارای فعل کمکی هستند، روی هم رفته یک واژه به شمار می آیند:



گفته می شود: تکواژ : گفت + ه + می + شو + -َ د/ واژه : گفته می شود



دارد می رود: تکواژ : دار + -َ د + می + رو + -َ د/ واژه : دارد می رود



-  در هنگام شمردن واژه ها توجه به ساده، پیشوندی یا مرکب بودن فعل بسیار مهم است



 زیرا اگر فعلی مرکب باشد، آن را همراه با جزء اسمی اش ً یک واژه به شمار باید آورد.



پخت غذا را در برنامه قرار می دهد. (فعل مرکب یک واژه است



بدیهی است که در فعل های پیشوندی نیز فعل را همراه با پیشوند آن، یک واژه به شمارمی آورند



آب باران در منافذ زمین فرو رفت (فعل پیشوندی یک واژه است



پخت غذا را در برنامه قرار می دهد. (فعل مرکب یک واژه است(


بدیهی است که در فعل های پیشوندی نیز فعل را همراه با پیشوند آن، یک واژه به شمارمی آورند.


آب باران در منافذ زمین فرو رفت (فعل پیشوندی یک واژه است



 نکته : کلمات دخیل در زبان فارسی  تا زمانی که وند فارسی نگرفته اند  یا با کلمات فارسی ترکیب نشده اند



 صرفا یک تکواژ به حساب می آیند و ساخت چنین واژه هایی، شبه ساده است.


 مانند: واژگانی چون السّاعه، السّلام، 



 مانند: واژگانی چون السّاعه، السّلام،  الغرض، لذا، علی القاعده، بلاشک، مع الوصف، من جمله، 



ندرتاً شخصاً، نسبتاً، امیرالمؤمنین، سیّدالشّهدا، مشترک المنافع دمو کراسی ، ناسیونالیسم 



، فوتبالیست ، سوبسید  و نظایر اینها همه شبه ساده هستند



در صورتی که با وند فارسی ترکیب شوند وند فارسی  آن ها جدا تکواژ محسوب می گردد



.مانند فوتبالیست ( یک تکواژ ) امّا فوتبالیست ها ( 2تکواژ ) ، استعمار (یک تکواژ ) ولی استعمار گران( 3  تکواژ )



-  ضمایر متّصل یا چسبیده ی «-َم، -َت، -َش، -ِمان، -ِتان، -ِشان» هر کدام یک تکواژ و یک واژه هستند


کتابم : کتاب + -َم (دو تکواژ)      کتاب + -َم (دو واژه)


-هر بن فعل چه ماضی باشد یا مضارع؛ با تکواژ گذرا ساز باشد یا نه، در دوره ی متوسّطه یک تکواژ به شمار می آید.


مانند: رس، رسید،رسان، رساند،خور، خورد، خوران، خوراند،پوش، پوشید، پوشان


، پوشاند،ره، رهید، رهان، رهاند، خواب، خوابید، خوابان، خواباند؛ هر کدام فقط یک تکواژ آزاد به شمار می آیند.    


-  فعل در وجه مصدری(استثنایی و بدون نهاد) تکواژ صفر ندارد زیرا زمان و شخص خاص ندارد


. مانند: نمی شود گفت، نمی توان خورد، نباید رفت و مانند این موارد تکواژØ ندارند


- همه واژگانی که بر اساس مصدرهای عربی ساخته شده اند، یک تکواژ و یک واژه هستند


مانند: مبارزه، مکاشفه، مجادله، محاوره، مناظره، مقابله، مشاوره، مداخله، مراقبه، مراقبت 


، مکاشفت و ... بر وزن مفاعلة ی عربی و... 


« یت » مصدر ساز عربی پسوند خاص کلمات عربی است 



ولی در زبان فارسی از آخر کلماتی که به تنهایی معنی دار هستند تفکیک می شود ویک تکواز اشتقاقی به حساب می آید



 مگر آن که تکواژ پایه ی آن در زبان فارسی کاربرد نداشته باشد مانند :انسانیت ، بشریت، واقعیت ، جمعیت ، مدیریت


 ، مشروعیت ، عصبیت ( این ها همگی



2 تکواژ هستند  چون صورت پایه ی آن  ها در زبان فارسی کاربرد دارد ،



 انسان ، مدیر و...امّا  ماهیت ، هویت  وحمیت یک تکواز دارند چون صورت پایه ی آن ها کاربرد ندارد.



اجزای واژههای غیر ساده گاه آن چنان با هم ادغام می شوند که تشخیص ساده از غیر ساده ممکن نیست؛

 مثلاً واژه« دشوار» از دو جزء « دش + خوار» ساخته شده است اما امروزه این نوع واژهها از نظر زبان ساده به شمار می آیند؛

 چون اهل زبان پیشینه باستانی زبان را در نظر نمی گیرند. بنابراین واژههای زیر ساده به شمار می آید


: تابستان، زمستان، دبستان، ساربان، خلبان، شبان، زنخدان، ناودان، خاندان، سیاوش، سهراب

 رستم، تهمینه، شیرین، دستگاه، استوار، بنگاه، پگاه، غنچه،پارچه، کلوچه، کوچه، مژه، دیوار، 

دیوانه و وادار. در موارد مشابه نیز وضعیت امروزِ واژهها مورد نظر است. نه شکل تاریخی آن ها.

 وند تصریفی :


 ۱- تکواژهایی که تأثیری در نوع ساختمان کلمه ندارند فقط موقعیت کلمه را در جمله تغییر می دهند.


) این تکواژها واژه ی تازه ای نمی سازند، بلکه واژه را برای جای گرفتن در ساخت جمله آماده می کنند.


 زبان شناسان این بخش را ساخت واژه ی تصریفی می خوانند.(


تکواژهای تصریفی عبارتند از


1-  نشانه های جمع: ها، ان، ون، ین، ات گل ها، دختران و ... . 


2- ی» نکره که به آخر اسم افزوده می شودگلی خریدم. دختری دیدم


3-   علامت «تر» در صفت تفضیلی (روان تر، بهتر) و قید ((افسونگرانه تر، مردانه تر)

 و علامت «ترین» در صفت عالی (خوب ترین، بهترین.


4- پیشوندهای فعلی «ﺒ» (در فعل امر و مضارع التزامی)، «ﻨ» (در فعل های نهی و نفی)

 و «می» (در فعل ماضـی استمـراری، مضـارع اخبـاری، ماضـی مستمـر و مضـارع مستمـر) 


 بخـوان، بنویسـم، نرو، نرفت، می رفت، می رود و ... . 


  

 5-   شناسه های ماضی نقلی: ام، ای، ایم، اید، اند رفته ام، گفته ای و 


... .

6- شناسه های فعل: -َ م، ی، -َ د، یم، ید، -َ ند رفتم، رفتی و ... . 


7- تکواژگذرا ساز"ان"  پراند   پر+ان + د


8-تکواژمفعول ساز"ه"درفعل هایی که صفت مفعولی دارند.


امااگردرفعل نباشدوصفت مفعولی بسازد وند اشتقاقی است مثلا سخنِ گفته/مردِرفته



9-شناسه ماضی سازد/ید



واژه بست ( تکواژ آزاد استثنایی )

ـ واژه بست ها نوعی از تکواژهای دستوری هستند که دارای ویژگی های زیرند :


:۱- به دنبال واژه می چسبند امّا جزیی از آن واژه به شمار نمی آیند . ( دلیل نام


گذاری آن ، همین است .)


۲- به ساخت یا رابطه ی دستوری خاصی اشاره می کنند .


۳- از لحاظ آوایی تکیه ی اصلی بر آن ها ظاهر نمی شود .
انواع:
۱- نقش نمای اضافه « ـِ » : هوای ِ پاییز .


۲- نقش نمای وصفی « ـِ » : هوای ِ تمیز .


۳- فعل های پی بستی « ـَ م ، ـ ی ، یم ، ـ ید ، ـَ ند » : خوبــَم .


۴- ضمایر متّصل « ـَ م ، ـَ ت ، ـَ ش ، ـِ مان ، ـِ تان ، ـِ شان » : کتابــِمان ، برایــَت ، ازَش .۵- حرف عطف « ـُ » : کتاب و دفتر .


۶- علامت ندا « ا » : حافظـا .


۷- نشانه ی معرفه « ـِ ش » : محلـش خوب است .


ـ به واژه بست « تکواژ آزاد استثنایی » هم می گویند ؛ 

زیرا تکواژ آزاد باید به گونه ای باشد که خودش به تنهایی کاربرد داشته باشد و از همین رو آن را « مستقل » می نامند 

؛ امّا واژه بست ها همان طور که دیدیم کاربرد مستقل ندارند .


* در شناسایی تکواژها به نکات زیر توجه کنید:


- « بن فعل» ها چه ماضی چه مضارع « تکواژ آزاد قاموسی» محسوب می شوند، مثلاً « دان» در دانش یا « خرید» در « خریدار»

- در فعل سوم شخص ماضی که شناسه محذوف است، تکواژ تهی ( ) به حساب می آید؛

 است ( ) گفت ( ) می گفت ( ) گفته بود ( ) گفته است ( )،

 داشت میگفت [ در ماضی مستمر سوم شخص مفرد دو تکواژ تهی می باشد]

 توجه؛ در سوم شخص مفرد آیند ه تکواژ تهی نیست چون شناسه همراه با فعل کمکی « خواهد» آمده است: خواهد گفت.


3- نقش نمای اضافی ( ــِـ ) یک تکواژ آزادی دستوری و یک واژه به حساب می آید: کتابِ احمد


-واج ها ی میانجی تکواژ به حساب نمی آیند زیر ا واج هستند ودر ساختمان واژه تغییری ایجاد نمی کنند


--برخی از تکواژها از یک واج ساخته شدهاند که ممکن است در پیوند با تکواژ دیگر از نظر نوشتاری حذف شوند

 اما در گفتار باقی می مانند و یک تکواژ به حساب می آیند: 

مثلاً به دو واژهی « آزاده » و « خسته‌‌» دقت کنید « ه » در این واژه ها که کسره تلفظ می شود یک تکواژ وابسته اشتقاقی است.

 در حالت اتصال این واژه به « ان » جمع و « ی » مصدری « ه » حذف می شود

 اما در گفتار می ماند پس در شمار تکواژها یک تکواژ به حساب می آید:

 آزادگان- آزادگی- خستگان- خستگی که از تکواژهای آزاد + ه + گان و خست + ه +گی تشکیل شده است.

البته باید دقت کرد در واژهای مثل « ویژه » ، « ه » جزء خود کلمه است و تکواژ به حساب نمی آید

 پس « ویژه » یک تکواژ به حساب می آید و « ویژگی » دو تکواژ ( ویژه + گی)

- پسوند « ان » در واژه های که مفهوم جمع ندارد، تکواژ وابسته اشتقاقی است

 مثلاً در واژه های بهاران ( زمانی ) - کوهان ( شباهت ) – گیلان ( مکانی ) – یخبندان ( مصدر ( ، ( شادان حالت)

-- پسوند « ی » اگر نشانهی نکره باشد تکواژ وابسته تصریفی است 

( وقتی نشانهی نکره است که معنی یکی بودن را بدهد، مثلاً: درختی یعنی یک درخت)

در موارد دیگر تکواژ وابسته اشتقاقی است مثلاً در این مثال ها: بستنی – آزادی – مسی – محمدی – مردی (مرد بودن)

-کلمهی « نیست » سه تکواژ به حساب می آید: نی + است+  Ø

باید به فرق هجا و تکواژ دقت کرد: 

هجا کوچکترین ساخت واجی (آوایی) است که از ترکیب چند واج حاصل می شود و می توان

 آن را در یک دم زدن بدون قطع نفس و بی فاصله ادا کرد

 ( همان بخش کردن واژه در دوره ابتدایی) اما تکواژ کوچکترین واحد معنیدار یا دستوری زبان است

. ممکن است تعداد تکواژ و هجای یک واژه مساوی باشد اما این نباید ما را به اشتباه بیندازد

 که فکر کنیم تعداد هجا و تکواژهای یک واژه عین هم هستند به دو مثال دقت کنید

 مثلاً « گل» هم یک هجا و هم یک تکواژ است اما واژه « اردیبهشت» چهار هجایی است

 اما یک تکواژبه حساب میآید. پس تکواژ مربوط به معنای زبان است و هجا مربوط به آوا و تلفظ زبان.


- برای تعیین تکواژهای یک عبارت، باید به ساختمان واژه ها آشنا باشید و جمله را یک بار دقیق بخوانید

و در هنگام خواندن به واژه های آن دقت کنیدمثلا: کلمه ی« روان» به معنای « روح» یک تکواژ دارد

 ولی در معنای «جاری» 2تکواژ است  یا واژه ی « گونه» در معنای« صورت» یک تکواژ

 ولی در معنای « نوع» دو تکواژ است .0 گونه گون :مشتق مرکب ودارای 3 تکواژ

 البته « گون » بعضی وقت ها پسوند شباهت است مانند : آبگون) 

-- ضمایر متصل تکواژ آزاد دستوری به حساب می آیند مثل در کتابم- کتابتان- برایتان- بردمش

نشانهی ندا نیز تکواژ آزاد دستوری به حساب می آید مثل سعدیا،خدایا،صنما


-- کسره ی کلمات "بدون" ، "برای"« بهرِ » « ازبهرِ»  تکواژ حساب نمی شود.


-- فعل های دوم شخص مفرد امر و نهی تکواژ تهی دارند. برو Ø نرو Ø


-- فعل در وجه مصدری تکواژ تهی ندارد .وجه مصدری= فعلی از مصادر 

"بایستن- شایستن - توانستن- شدن + مصدر مثال: این حرف را نمی شود گفت.

-- در کلمات عربی "ﺓ" تانیث و "ﺓ" مصدرها را تکواژ حساب نکنید : مقدسه – کتب ضاله

واژههای زیر که « مرکب » هستند نیاز به دقت بیشتر دارند.

پسر دایی- صاحب خانه – شاگرد خیاط - کاردستی - هنرپیشه – دست پیشه – دست مایه 

– آلو بخارا - آشپز – دم کن - خودرو – زیر گذر – قد بلند - راهنما – خوددار - پرخور - دیریاب 

– شتر گاو پلنگ - مادرزاد – مادر شوهر – پدر زن

-- برخی از واژههای مشتق که نیاز به دقت دارد: نارس - نشکن – هم درس - هفتگی -

 وضعیّت - افسرده - گیره - تابه – ماله - لبه - پایه - زمینه - سیاهه – دهه - روش - دانا - پذیرا - ترکیه – نامور-

در واژههای « آهنگر و کوزه گر » (گر) پسوند است و می تواند پسوند « ی» را هم به آن ها افزود:

 « کوزه گری ï کوزه + گر + ی » اما در واژههای، وحشی گری – موزی گری – یاغی گری – لاابالی گری « گری» پسوند است.

-- برخی از واژههای مشتق – مرکب که نیاز به دقت دارند:


ناخوشایند - دانشجو – دانش پژوه – گفت و گو – سه پایه - دانشسرا – حقوق بگیر –

 سراسر – سر تا پا – دوشا دوش – تختِ خواب – رختِ خواب - مالامال – شانه به سر 

– دست به عصا – رو به رو - برابر – قلم به دست


نکاتی بیشتر درمورد تکواژ



پیشه   =          یک تکواژ


نکات    =       جمع نکته است ویک تکواژمحسوب می شود


شناخت=      اگرفعل باشد دوتکواژ(شناخت+     )واگر اسم باشدیک تکواژ


برخی =           یک تکواژ


نامه   =          ساده است ویک تکواژ



همراه =          یک واژه مشتق است چون« هم» پیشوند اشتقاقی است


باید وباشد=      دوتکواژدارند


کسان =    کس+ان


دبستان = ساده است


بازی=   مشتق است


بارور=  مشتق است امّا اگر باربر باشد مرکب است

.

تنوین  =  تکواژوابسته  اشتقاقی است


همه    = ساده است


پایان= مشتق است از پای+ان   مثل جان+ان=جانان


ویژه= ساده است ولی ویژگی مشتق است



پیداشد=     دوواژه است چراکه «پیدا»نقش  مسند دارد اما اگربه جای پیداکلمه ای بودکه صفت مفعولی داشت یک واژه می شد 


مانند:گفته شد ، خوانده شد


بعضی  = بعض+ی  ولی کنکور آن را یک تکواژ گرفته است


پیشانی =  ازاسم+انی مانند روح+انی ساخته


شیرین =یک تکواژ آزاد ساده است


آنان  =تشکیل شده از آن+آن


هوّیت =یک واژه ساده است


صمیم =یعنی وسط یک چیز پس صمیمی دوتکواژ دارد


ی اسنادی= یک واژه است مانند توخوبی یعنی توخوب هستی


رهبری= اسم مشتق مرکب است


گرامی =یک واژه ساده است  یعنی مانندعربی کرام که یک صفت عربی وجمع کریم است نمی توان گرام ساخت


مباهات =یک تکواژدارد


بیش تر اعضای بدن می توانندباپسونداشتقاقی« ه» اسم مشتق بسازند زبانه، دهانه، گردنه، لبه، چنگه، حلقه ،


روده ،دمبه، پشته،کمره دماغه، رویه ،دسته ،کفه،


دهه دوتکواژدارد ده+ه


سعدی مشتق است


«به» درقیدهای نشانه دارپیوندی حرف اضافه نیست که آن را تکواژآزاد دستوری حساب کنیم بلکه وند اشتقاقی است


زمینه :  2 تکواژ   زمین +ه


بهره گیر :  بهره + گیر + ی


زندگانی:  زنده + انی


خسته : خست + ه  


شاخه :  یک تکواژ  نظر سازمان سنجش



همان : یک تکواژ :  نظر سازمان سنجش



رسانه :  2تکواژ  رسان + ه   نظر سازمان سنجش ( « ان »  در غیر فعل شمرده نمی شود )



ملّی :  نظر سازمان سنجش  یک تکواژ ولی 2 تکواژ است : ملّت + ی



پادشاه : یک تکواژ



دری: 2تکواژ   در+ی   نظر سازمان سنجش



نسبی:2تکواژ   نسبت +ی



صمیمی: 2 تکواژ


راز ونیاز : یک واژه ی مرکب است


اِبن : یک واژه است


سعدی: 2 تکواژ ، سعد + ی چرا که نام خود را از سعد اتابک گرفته است 

.


معنوی : 2 تکواژ ، معنا + ی        همان طور که طبیعی : 2 تکواژ 


سده : 2 تکواژ  

 

« ن» مصدری : تکواژ وابسته ی اشتقاقی است


عاطفی : 2 تکواژ   عاطفه + ی


کارزار:  یک تکواژ


استوار: یک تکواژ

امشب: یک تکواژ ( تاریخی) 


مستمند: یک تکواژ ( تاریخی) پادشاه: یک تکواژ( پاد« با این معنی که در این واژه به کار رفته ، دیگر کاربرد ندارد

 

دانه : یک تکواژ


خجسته: یک تکواژ


سرما: یک تکواژ


گرما: 2تکواژ( گرم+ا)


چندش:یک تکواژ


پوزش: یک تکواژ


کرنش: یک تکواژ


اسفندیار: یک تکواژ


مزرعه: یک تکواژ ( اسم مکان عربی است ) 


بهره : یک تکواژ( بهر+ ه ) نیست

 

مجموعه : یک تکواژ( ساخت عربی دارد ؛ یعنی به همکین شکل وارد زبان شده ) 



مقدمه : یک تکواژ0 ساخت عربی دارد ) 



بسیار: یک تکواژ


گریبان : یک تکواژ


ماجرا : یک تکواژ


زنده : یک تکواژ


دربار: یک تکواژ( تاریخی)


خداوند: یک تکواژ( تاریخی

انگشتر: یک تکواژ


مبارزه : یک تکواژ( مصدر عربی) 


فراوان: یک تکواژ


پروانه : یک تکواژ


فرایند:»: یک تکواژ


چهر« چهره »:  یک تکواژ


القصه : یک تکواژ( تکواژ عربی شمرده نمی شود 

.

بعضی: یک تکواژ ( بعض در زبان فارسی کاربرد ندنارد .


بلاشک : یک تکواژ( تکواژهای عربی شمرده نمی شوند) 


گونه : یک تکواژ ( به معنی عضوی از صورت

 ) 

  • شبان: یک تکواژ( به معنی چوپان) 

  • روان : یک تکواژ( به معنی روح) 

  • دیوانه : یک تکواژ

  • معمولاً: تکواژهای عربی شمرده نمی شوند .امّا تنوین اً در فارسی به عنوان یک پسوند کاربرد گسترده پیدا کرده است .

  • یاغی گری: 2 تکواژ

  • مهربان: 2 تکواژ

  • روا: 2 تکواژ

  • گرویدن : 2تکواژ ( گروید + ن) 

  • نگران: 2تکواژ( نگر+ ان) 

  • پایه : 2تکواژ( پای+ ه) 

  • شکمو: 2تکواژ) شکم + « و» پسوند فارسی است

  • تراوش: 2تکواژ

  • عمومی: 2تکواژ

  • درون مایه : 2تکواژ
  • رشته : 2تکواژ

  • شهریار: 2تکواژ) شهر+ یار« یار»دراین واژه وند دارندگی است .مانند « هوشیار»

  • شایسته: 2تکواژ

  • اهمیّت : 2تکواژ( اهمّ+ یت )
  •  
  • رنجور: 2تکواژ( رنج+ ور) 

  • نوین : 2تکواژ

  • گوارش: 2تکواژ( گوار+ ش) 

  • ساختمان: 2تکواژ( ساخت+ مان)  مانند : زایمان ، سازمان و...

  • روان: 2تکواژ( رو+ ان ) به معنی جاری

  • برابر: 3تکواژ
  • بناگوش: 3تگواژ( بن + ا+ گوش) 

  • کمابیش:3تکواژ( کم + ا+ بیش) 

  • بستگی: 3تکواژ( بست _ ه + (گ)ی

  • دردِدل: 3تکواژ( درد+_ِ+ دل

  • عامیانه : 3تکواژ( عام+ ی+ انه

  • برخوردار:3تکواژ ( بر+ خورد + ار) 

  • کوزه گری:3تکواژ( کوزه +گر+ ی) همایش: 3تکواژ( هم+ آ+ یش)

  • هفته نامه : 3تکواژ ( هفت + ه + نامه )

  • سرازیر: 3تکواژ( سر+ا+زیر)

  • بیالاید : 3تکواژ( ب+ آلای+ د) 

  • پهناور: 3تکواژ( پهن +ا+ور) 

  • دوازده سالگی: 4 تکواژ ( دوازده + سال + ه + ی) 

  • بی مسئولیّتی: 4 تکواژ( بی+ مسئول + یت + ی)  





 

خلوتی - ویس پناه


دبیران زبان وادبیات فارسی دبیرستان نمونه دولتی فرزانگان مریوان

 

نرم افزار آموزشی گنحینه ( پاورپوینت جامع سوالات کنکور زبان وادبیات فارسی )

 همکاران محترم ودانش آموزان گرامی:

به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم         

   بیابان بود وتابستان وآب سرد واستسقا

همان طور که مستحضرید درس زبان و ادبیات فارسی در کنکور سراسری نقش بسزایی در تعیین رتبه ی علمی و موفقیت دانش آموزان ایفا می کند.

 عدم توجه ویژه به این شاخص علیرغم اهمیّت فراوان آن، ما را بر آن داشت تا تجربه چندین ساله خود را در این خصوص به کار گرفته

 و با عشق به اعتلای مراتب علمی آینده سازان این مرزو بوم، آموزش و یادگیری بهتر و ساده تر زبان و ادبیات فارسی را در سرلوحه و اولویت کاری خود قرار دهیم. 

مجموعه پیش روی شما نتیجه ی تلاش چندین ساله بنده در راستای جمع آوری و تحلیل سوالات زبان و ادبیات فارسی کنکور های (81 الی 94)

رشته های پنج گانه می باشد. این مجموعه مشتمل بر سوالات تفکیک شده ی درس به درس و موضوعات اساسی کنکوری همراه با پاسخ های

کوتاه و تشریحی است که در قالب فایل های پاورپوینت آماده شده و در اختیار شما همکار محترم و دانش آموز عزیز قرار گرفته 

تا موجبات آموزش بهتر و یادگیری سریعتر این دروس را فراهم نماید.از فواید این مجموعه می توان به موارد زیر اشاره کرد:

-از آن جایی که موصوعات تفکیک شده همکار محترم می تواند هردرس ومطلبی را که تدریس می نماید

 تمام سوالات کنکوری همان درس را به سورت آزمون های تستی در کمترین  زمان در کلاس اجرا نموده وبعد از اتمام کار این سوالات را تشریح نماید.

-آشنایی هر چه بیش تر دانش آموزان با سوالات کنکور آنهم در سال دوم و...


قرار گرفتن دانش آمومزان در شرایط آزمون به صورت مداوم که این خود باعث از بین بردن نوعی اضطراب کاذبی است  که برای سوالات کنکور فراهم شده  .


تشریح سوالات توسط همکار محترم زمینه ی هرچه بیش تر یادگیری دانش آموزان را فراهم نموده .


تعامل به وجود آمده  وبحث وگفت وگو در کلاس درس زمینه ی به وجود آمدن راه کارها ونظریات متفاوت برای یادگیر ی بهتر دانش آموزان ویادآوری برای همکاران محترم خواهد شد .و...

لازم به یادآوری است از آنجا که تنوع و تعداد سوالات گستره ی وسیعی را در بر دارد لذا احتمال هرگونه اشتباه تایپی وجود داشته که امید است با دانش خود ما را در ویرایش و اصلاح آن یاری فرمائید  

  ویسی پناه.